
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲
۱
عمریست تا دل من با بیدلان نشسته
خوش گوشه ای گرفته در کنج جان نشسته
۲
رندی حیات جاوید یابد که از سر ذوق
مستانه در خرابات خوش با مغان نشسته
۳
سلطان عشق بنشست برتخت دل چو شاهی
تختی چنین که دیده شاهی چنان نشسته
۴
خوش بلبلی است جانم کاندر هوای جانان
نالد به ذوق دایم در گلستان نشسته
۵
گر عاشقی ز خود جو معشوق خویشتن را
زیرا که او همیشه با عاشقان نشسته
۶
بر گرد قطب یاران پرگاروار گردند
سرگشته در کناره او در میان نشسته
۷
رندی چو نعمت الله جوئی ولی نیابی
برخاسته ز عالم بی خان و مان نشسته
تصاویر و صوت

نظرات