
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶
۱
دیده تا نور روی او دیده
هرچه دیده همه نکو دیده
۲
زلف و رویش به همدگر نگرد
کفر و اسلام مو به مو دیده
۳
چشم دریادلی است دیدهٔ ما
در نظر آب سو به سو دیده
۴
دیدهٔ ما یکی یکی بیند
گرچه احول یکی به دو دیده
۵
دیده در آینه نگاهی کرد
جان و جانانه روبرو دیده
۶
چند گوئی که من نمی بینم
روشنست آفتاب کو دیده
۷
نعمت الله نظر از او دارد
نور او را به نور او دیده
تصاویر و صوت

نظرات