شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

۱

من روح نازنینم از کالبد رمیده

من ساغر قریبم از ملک جان رسیده

۲

مست می الستم جام بلی به دستم

در خلوتی نشستم با دلبر آرمیده

۳

در کنج جان مقیمم با اهل دل ندیمم

فارغ ز خوف و بی غم ای نور هر دو دیده

۴

خورشید جسم و جانم نور مه روانم

شهباز لامکانم از آشیان پریده

۵

من ناظر خدایم منظور کبریایم

هم شاه و هم گدایم دیده چو من ندیده

۶

فرزند عشق یارم پروردهٔ نگارم

چون گلشکر من و او هستیم پروریده

۷

چون نور لطف اویم جز لطف او چه گویم

هر نکته ای که گویم او گفته و شنیده

۸

درگوشهٔ یقینم با دوست هم قرینم

ایمن ز کفر و دینم از این و آن بریده

۹

مطلوب طالبانم معشوق عاشقانم

من سید زمانم خط بر خودی کشیده

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۵۵۰

نظرات