
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹
۱
دیدهٔ دل از تو منور شده
مجمع جان از تو معطر شده
۲
زلف تو آشفته شده سر به سر
در سر سودات بسی سر شده
۳
این دل ما بود به عشق تو خوش
وصل تو را یافته خوشتر شده
۴
ذره ای از نور رخت تافته
در نظر روشن ما خور شده
۵
قطره ای از آب زلال لبت
گشته روان چشمهٔ کوثر شده
۶
نقش خیال تو پدید آمده
آدم از آن نقش مصور شده
۷
ساغر می داده نشانی به ما
زان لب ما همدم ساغر شده
۸
عقل اگر آمد و گر شد چه شد
آمده بسیار و مکرر شده
۹
بنده زده بوسه ای بر پای او
در همه جا سید و سرور شده
تصاویر و صوت

نظرات