شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۴۳۶

۱

به خدا تا ز خود شدم آگاه

بی خدا نیستم دمی والله

۲

گرد کنج خراب می گشتیم

تا به گنجی فرو شدم ناگاه

۳

یوسف جان نازنین تنم

سوی مصر دل آمد از تک چاه

۴

مهر عشقش چو رو نمود به من

گرچه بودم هلال گشتم ماه

۵

نور ظاهر شد و نماند ظلام

گشت فانی غلام و باقی شاه

۶

چون همه اوست غیر او کس نیست

گفته ام لا اله الا الله

۷

لاجرم سید وجود خودم

نعمت اللهم وز خود آگاه

تصاویر و صوت

نظرات