
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲
۱
بیا بر چشم ما بنشین که خوش آب روان بینی
دمی از خود بیاسائی سر آبی چنان بینی
۲
در آ در گوشهٔ دیده کناری گیر از مردم
که بر دست و کنار آنجا کنارش در میان بینی
۳
خیال عارضش جوئی در آب چشم ما می جو
که نور دیدهٔ مردم درین آب روان بینی
۴
به بحر ما خوشی چون ما در آ با ما دمی بنشین
که ما را عین ما هم چون محیطی بی کران بینی
۵
نشان و نام خود بگذار بی نام و نشان می رو
چو بی نام و نشان گشتی به نام او نشان بینی
۶
حریف بزم رندان شو که عمر جاودان یابی
به میخانه در آ با ما که میر عاشقان بینی
۷
ز سید جام می بستان و جام و می به هم می بین
بیابی لذتی چون ما اگر این بینی آن بینی
تصاویر و صوت

نظرات