
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸
۱
هر چه هست آن یکی است تا دانی
جان جانان یکی است تا دانی
۲
ساغر می یکیست نوشش کن
میر مستان یکی است تا دانی
۳
موج و دریا اگرچه دو نامند
عین ایشان یکی است تا دانی
۴
درخرابات عشق مستان را
کفر و ایمان یکی است تا دانی
۵
روی خود را در آینه بنگر
دو مگو آن یکی است تا دانی
۶
سخن ما یکیست دریابش
قول یاران یکی است تا دانی
۷
نعمت الله در همه عالم
نزد رندان یکی است تا دانی
تصاویر و صوت

نظرات