
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹
۱
در وجود او یکی است تا دانی
آن یکی بی شکی است تا دانی
۲
جز یکی نیست پادشاه وجود
گرچه شکرلکی است تا دانی
۳
هر سپاهی ز لشکر سلطان
شاه و خانی یکی است تا دانی
۴
گر بیابی هزار موج حباب
عین ایشان یکی است تا دانی
۵
عقل در بارگاه حضرت عشق
به مثل دلقکی است تا دانی
۶
با محیطی که ما در آن غرقیم
هفت بحر اندکی است تا دانی
۷
هر که داند که ما چه می گوئیم
یارکی زیرکی است تا دانی
۸
نعمت الله که میرمستان است
ساقی نیککی است تا دانی
۹
میر میران به نزد سید ما
میرک خُردکی است تا دانی
تصاویر و صوت

نظرات