شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۴۷

۱

نقش خیال اوست که گویند عالم است

این صورتست و معنی آن اسم اعظم است

۲

اسمی که هست جامع اسما به نزد ما

آن اسم اعظمست و بر اسما مقدمست

۳

جام جهان نماست پر از می بیابگیر

شادی ما بنوش که جام می جم است

۴

سردار عاشقان به سر دار پا نهاد

دعوی که می کند بر یاران مسلم است

۵

خمخانه ایست پر می و ساقی ما کریم

رندان کم اند خواجه نگوئی که می کم است

۶

از زخم عشق گرچه دلم ریش شد ولی

ناله نمی کنم که چنان ریش مرهم است

۷

با جام می دمی چو بر آریم خوش بود

خاصه دمی که سید سرمست همدمست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۱۳
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات