
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵
۱
ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی
تا ترک خود نگوئی هرگز خدا نیابی
۲
هر جا که دردمندی باشد دواش دردیست
بی درد دل چه جوئی از ما دوا نیابی
۳
سردار عاشقان شد منصور بر سر دار
دار فنا ندیده دار بقا نیابی
۴
گم ساز خویشتن را در کوی عشقبازان
تا گم نکردی از خود گم کرده را نیابی
۵
گر بینوای اوئی یابی از او نوائی
ور بینوا نباشی از وی نوا نیابی
۶
ساقی بزم رندان امروز سید ماست
تا روی او نبینی مقصود را نیابی
نظرات