شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

۱

بی درد دلی دوا نیابی

بی رنج تنی شفا نیابی

۲

در عین فنا بقا توان یافت

ناگشته فنا بقا نیابی

۳

تا ترک خودی خود نگوئی

چون ما به خدا خدا نیابی

۴

عاشق شو و عقل را رها کن

کز عقل دنی وفا نیابی

۵

بیگانه مشو که در خرابات

رندی چو من آشنا نیابی

۶

جز بر در بارگاه وحدت

ای یار مجو مرا نیابی

۷

ساقی خوشی چو نعمت الله

در میکده حالیا نیایی

تصاویر و صوت

نظرات