
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴
۱
در پی عشق روان شو که به جائی برسی
دُردی درد بخور تا به دوائی برسی
۲
به سر کوی محبت به صفا باید رفت
باشد آنجا به فقائی به صفائی برسی
۳
می و میخانهٔ ما آب و هوای دگر است
خوش بود گر به چنین آب و هوائی برسی
۴
نرسی در حرم کعبهٔ مقصود به خود
همرهی جو که در این راه به جائی برسی
۵
بینوائی چه کنی برگ و نوائی به کف آر
نعمت الله بطلب تا به نوائی برسی
نظرات