شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

۱

عاقلی و نام عاشق می بری

عشقبازی نیست کار سرسری

۲

عشق بازیدن به بازی هست نیست

خود نباشد عاشقی بازیگری

۳

جام می بستان دمی با او برآر

تا دمی از عمر باقی برخوری

۴

کی به گرد عیسی مریم رسی

چون تو عیسی را فروشی خر خری

۵

دل بری کن از خیال غیر او

گر چو ما از عاشقان دلبری

۶

کی قلندر را از او باشد حجاب

دردمندی کی بود چون حیدری

۷

نعمت الله سر پیغمبر طلب

تا بیابی معجز پیغمبری

تصاویر و صوت

نظرات