
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۰
۱
تا مرا عین عشق مفهوم است
سر علمم به عشق معلوم است
۲
تا رموز وجود شد مفهوم
هر وجودی که هست مفهومست
۳
خادم خلوت دلم آری
بنگر آن خادمی که مخدومست
۴
شمع روشن ضمیر مجلس ماست
دل پروانه ای که چون موم است
۵
باز سرمست شد دل مخمور
لیکن از خمر غیر معصوم است
۶
قسمتم عشق بود روز ازل
آری خوش قسمتی که مقسومست
۷
چون که شد سید از خودی فانی
نزد عشاق حی قیوم است
نظرات