
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵
۱
از دوئی بگذر که تا یابی یکی
در وجود آن یکی نبود شکی
۲
نقد گنج کنت کنزا را طلب
چون گدایان چند جوئی پولکی
۳
صد هزار آئینه گر بنمایدت
آن یکی را می نگر در هر یکی
۴
عقل خود را دید از خود بی خبر
خودنمائی می کند خود بینکی
۵
شعر ما گر عارفی باشد خوشی
ذوق اگر داری بکن تحسینکی
۶
زر یکی و تنگهٔ زر بیشمار
آن یکی را می شمارش نیککی
۷
نیک نبود منکر آل عبا
ور بود نبود بهه جز بد دینکی
تصاویر و صوت

نظرات