
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳
۱
توئی جانا که عین هر وجودی
به خوبی دل ز خود هم خود ربودی
۲
نبود این بود و بودی عین وحدت
نمودی کثرت از وحدت که بودی
۳
جان صورت و معنی عیان شد
چو بند برقع پنهان گشودی
۴
به چشم خود بدیدی حسن خود را
جمال خود در آئینه نمودی
۵
چو تو با شمع خود رازی بگفتی
چه گویم آنچه خود گفتی شنودی
۶
ز جود او وجود جمله موجود
عجب تو خود وجود عین جودی
۷
وجود هر دو عالم نزد سید
نباشد جز وجود فی وجودی
نظرات