شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۵۳۸

۱

ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی

وی همچو جان نهفته پیدا خوش آمدی

۲

الا و مرحبا مگر از غیب می رسی

ای شاهد شهادت رعنا خوش آمدی

۳

خالی است خلوت دل ما از برای تو

ور نه قدم به خلوت و فرما خوش آمدی

۴

دیشب خیال روی تو در خواب دیده ایم

ای نور چشم در نظر ما خوش آمدی

۵

دلال عاشقان به سر چهارسوی عشق

گلبانگ می زند که به سودا خوش آمدی

۶

سرمست می رسی ز خرابات عاشقان

دل برده ای به غارت جانها خوش آمدی

۷

ای پادشاه صورت و معنی گدای تو

وی سید مجرد یکتا خوش آمدی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
باران
۱۳۹۹/۰۵/۰۷ - ۱۵:۲۶:۱۷
تضمین مصرعی از این شعر:ای نفحه‌ات ز جنس مسیحا خوش‌آمدیرویت چنان بهشت مصفّا خوش‌آمدییاس از رخت خجل شد و آلاله از دلتای باغبان صورت و معنا خوش‌آمدی هر چند غایب از نظری، حاضری به دل"ای هم‌چو جان نهفته‌ی پیدا خوش‌آمدی”دل را برای آمدنت ریسه بسته‌امبعد از هزار ناز و تمنّا خوش‌آمدیتا تر کنی کویر ترک‌خورده‌ی دلمجاری‌ترین تجسّم دریا خوش‌آمدی شوریده‌ی بهشتم و سرگشته در هبوطای سیب سرخ آدم و حوّا خوش‌آمدیهرچند خسته‌ام و کمی دل شکسته‌اموصلت به هر چه درد تسلّا خوش‌آمدیدیریست در کمین کمندت نشسته‌ام صیاد جَلد آهوی شیدا خوش‌آمدیگر نیش می‌دهی و گرم نوش می‌نهیبهر خلاص یا که مداوا خوش‌آمدیچشم‌انتظاری‌ام به درازا کشید یارحتی اگر برای تماشا خوش‌آمدی باران