
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۸
۱
ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی
وی همچو جان نهفته پیدا خوش آمدی
۲
الا و مرحبا مگر از غیب می رسی
ای شاهد شهادت رعنا خوش آمدی
۳
خالی است خلوت دل ما از برای تو
ور نه قدم به خلوت و فرما خوش آمدی
۴
دیشب خیال روی تو در خواب دیده ایم
ای نور چشم در نظر ما خوش آمدی
۵
دلال عاشقان به سر چهارسوی عشق
گلبانگ می زند که به سودا خوش آمدی
۶
سرمست می رسی ز خرابات عاشقان
دل برده ای به غارت جانها خوش آمدی
۷
ای پادشاه صورت و معنی گدای تو
وی سید مجرد یکتا خوش آمدی
نظرات
باران