شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۵۴۰

۱

از جرعهٔ جام لایزالی

مستیم و خراب و لاابالی

۲

افتاده خراب در خرابات

فارغ ز وساوس خیالی

۳

بگذار حدیث دی و فردا

معشوق چو حاصل است حالی

۴

در میکده رو شراب در کش

ز آن جام مروق زلالی

۵

می سوز چو شمع در غم عشق

می نال که خوش به عشق نالی

۶

بنگر که ز عشق نی بنالید

با این همه بی زبان دلالی

۷

ماه نظرت چو کامل آید

خواهی قمر است و خواه لالی

۸

من ذره ام و نگار خورشید

خورشید ز ذره نیست خالی

۹

سید مست است و جام بر دست

در مجلس عشق لایزالی

تصاویر و صوت

نظرات