
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷
۱
دلم بگرفت از این زهد ریائی
بیا ای ساقی رندان کجائی
۲
بهه دور چشم مست می فروشان
ندارم میل زهد و پارسائی
۳
خراباتست و ما مست و خرابیم
چنین مخمور آخر تو چرائی
۴
شراب صاف ما دُردی درد است
به ذوقش نوش اگر همدرد مائی
۵
گدای حضرت سلطان ما شو
که یابی پادشاهی زین گدائی
۶
در آئینه جمال خویش بینم
زهی خود بینی و هم خود نمائی
۷
به شادی نعمت الله نوش کردم
می جام عطا یابی خدائی
نظرات