شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۵۹

۱

قابل نور الهی جان ماست

این چنین جان خوشی جانان ماست

۲

جام آبی از حباب ما بنوش

زآنکه او سرچشمهٔ حیوان ماست

۳

قرص ماه و کاسهٔ زرین مهر

روز و شب آرایشی بر خوان ماست

۴

عقل مخمور است و ما مست و خراب

عشقبازی آیتی در شأن ماست

۵

ما به او و او به ما پیدا شده

جمله عالم آن او ، او آن ماست

۶

هفت دریا را چو موجی دیده ایم

غرقه در دریای بی پایان ماست

۷

خوش خراباتی و بزمی چون بهشت

سید ما ساقی رندان ماست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات