شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۶۰

۱

هفت دریا قطره‌ای ازبحر بی‌پایان ماست

این چنین بحری ز ما می جو که این بحر آن ماست

۲

گنج او در کنج دل می‌جوکه آنجا یافتیم

جای گنج عشق او کنج دل ویران ماست

۳

دل به دلبر داده‌ایم وجان به جانان می‌دهیم

گر قبول اوفتد شکرانه‌هابر جان ماست

۴

ما درین دور قمر خوش مجلسی آراستیم

جام می در دور و ما سرمست این دوران ماست

۵

جز خیال روی او نقشی نیاید در نظر

هرچه ما دیدیمو می‌بینیم آنجانان ما است

۶

دل به دست زلف اودادیم و در پا می‌کشد

ما پریشانیم از او، او نیز سرگردان ماست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات