
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۶۵
۱
در سراپردهٔ دل خلوت جانانهٔ ماست
جنت ار می طلبی گوشهٔ میخانهٔ ماست
۲
خواجهٔ عاقل ما گرچه کمالی دارد
بندهٔ بندگی عاشق دیوانهٔ ماست
۳
گنج عشقی که همه کون و مکان می جویند
گو بیایید که آن در دل ویرانهٔ ماست
۴
آتش عشق برافروخت چنین شمع خوشی
عقل بیچارهٔ پرسوخته پروانهٔ ماست
۵
آب حیوان به مَثل از می ما یک جامی است
حوض کوثر چه بود جرعهٔ پیمانهٔ ماست
۶
در خرابات مغان بر در میخانه مدام
مجلس اهل دلان مجلس شاهانهٔ ماست
۷
سخن سید رندان چو بخوانند به ذوق
بشنو ای دوست که آن تحفهٔ مستانهٔ ماست
نظرات