شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۶۹

۱

نور بسیط لَمعه ای از آفتاب ماست

بحر محیط جرعهٔ جام شراب ماست

۲

قانون علم کلی و کشاف عقل کل

حرفی ز دفتر و ورقی از کتاب ماست

۳

تا بوسه داده ایم رکاب جلال او

سرخیل عاشقان جهان در رکاب ماست

۴

ما خواجه محاسب دیوان عالمیم

هرجا که عالمیست به جان در حساب ماست

۵

روح القدس ببسته میان همچو خادمان

در روز و شب مجاور درگاه و باب ماست

۶

ما را حجاب نیست و گر هست غیر نیست

خود عین ماست آنکه تو گوئی حجاب ماست

۷

زلفی که رفت در سر سودای دو جهان

بر روی ماست واله و در پیچ و تاب ماست

۸

هر قطره ای که غرقهٔ دریای ما بود

از ماش می شمار که موج و حباب ماست

۹

داریم نعمت الله و از خلق بی نیاز

سلطان کاینات گدای جناب ماست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات