
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۷۷
۱
عاشق رندی که او همدرد ماست
جام دُرد درد او ما را دواست
۲
هر که او از خویش بیگانه بود
گو بیا اینجا که با ما آشناست
۳
ساقی مستیم و جام می به دست
می پرست رند سرمستی کجاست
۴
موج بحر ماست دریای محیط
حوض کوثر جرعه ای از جام ماست
۵
نالهٔ نی بشنو ای جان عزیز
بینوایان را نوائی بی نواست
۶
در خرابات فنا دارم مقام
خوش مقامی این سر دار بقاست
۷
عاشقان در عشق گر کشته شوند
نعمت الله کشتگان را خونبهاست
تصاویر و صوت

نظرات