
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۷۸
۱
ما ز دریائیم و دریا عین ماست
در میان ما دوئی آخر چراست
۲
خط موهومست عالم سر به سر
خوش بخوان آن خط که آن خط عین ماست
۳
آنچه ما داریم در هر دو جهان
در حقیقت ای عزیزان آن خداست
۴
عشق او در دل نهان می دارمش
دُرد درد عشق او ما را دواست
۵
همدم جامیم و با ساقی حریف
تا نپنداری که او از ما جداست
۶
مجلس عشقست و ما مست وخراب
اینچنین بزمی ملوکانه کراست
۷
نعمت الله تا غلام سید است
شاه عالم بر در او چون گداست
نظرات