
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۸۲
۱
راه عشاق رو که آن ره ماست
بشنو این قول از حسینی راست
۲
با مخالف روا نشدی به حجاز
به خطا می روی مرو که خطاست
۳
تا خیالش به چشم ما بنشست
از نظر نقش غیر او برخاست
۴
مطربا نغمه ای که ساقی ما
آمد و مجلس خوشی آراست
۵
ما چنین مست و تو چنین مخمور
خود بگو جرم تست یا از ماست
۶
نفسی کز تو فوت شد آن دم
به همه عمر عذر نتوان خواست
۷
نعمت الله به صورتش منگر
معنیش بین که عین نور خداست
نظرات
aydinsaheli