شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۸۳

۱

خواجه آمد سرای خود آراست

رفت و منزل به دیگری پیراست

۲

بنده بی خواجه ماند سر گردان

در به در می دود که خواجه کجاست

۳

خواجه همچون خیال آمد و شد

نیک و بد از نشان او برخواست

۴

معتبر بود اعتبار نماند

عبرتی گیرد آنکه او بیناست

۵

بود خواجه حباب بحر محیط

گرچه جامش شکست آب به جاست

۶

هر که با ما نشست در دریا

نزد ما آبروی ما از ماست

۷

این و آن جفت یکدیگر باشند

نعمت الله از همه یکتاست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات