
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۸۷
۱
موج بحریم و عین ما دریاست
بحر می داند آنکه او از ماست
۲
جام و می ساقیم به هم آمیخت
مجلس عاشقانه ای آراست
۳
صورت و معنئی به هم پیوست
عالمی از میانه خوش برخاست
۴
سخن ما زر است و مروارید
هر که در گوش می کند زیباست
۵
چشم ما نور او به او بیند
دیدهٔ ما به نور او بیناست
۶
در جهان آن اوست این عجبست
که خداوند از این و آن یکتاست
۷
جام گیتی نما به دست آور
که درو نعمت اللهم پیداست
تصاویر و صوت

نظرات
عرفان