شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۹

۱

فقر ما خوشتر ز ملک پادشا

ما و درویشی و درویشی ما

۲

فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر

پادشه درویش و درویش پادشا

۳

بینوائی ما و ذوق نیستی

باز پرس از عاشقان بینوا

۴

عاشق و مستیم در کوی مغان

دنیی و عقبی کجا و ما کجا

۵

بیخودم من بیخودم من بیخودم

با خدایم با خدایم با خدا

۶

جام دُرد درد او درمان دل

نوش کن جامی که تا یابی دوا

۷

نعمت‌الله مست و می نوشد مدام

در خرابات فنا جام بقا

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات

user_image
امیررضا عطایی
۱۴۰۰/۰۷/۰۹ - ۱۶:۳۲:۰۸
بیت پنجم مضمون مشابه با این بیت حافظ داره: بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود/خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست.  خود فروشان کسانی که با به تصویر کشیدن من های ذهنی خود معامله میکنند.