
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۹۰
۱
پادشاهی چه بندگی خداست
بندگی کن که پادشاه گداست
۲
از هوا بگذر و خدا را جو
هرچه غیر ازویست باد هواست
۳
بر درش هر که خلوتی دارد
فارغ از خانقاه هر دو سراست
۴
دُرد دردش دوای درد دلست
درد دل خوشتر از هزار دواست
۵
آفتابست و ماه خوانندش
نظری کن که نور دیدهٔ ماست
۶
در خرابات ساقی سر مست
سید ما و خادم فُقراست
۷
دیگران در پناه علم و عمل
نعمت الله در پناه خداست
نظرات