
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۹۷
۱
نور چشمت در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
۲
نقش رویش خیال می بندم
دیدهٔ ما به دیدنش پیداست
۳
آفتابست او و ما سایه
ما حبابیم و عین ما دریاست
۴
مبتلای بلای بالائیم
خوش بلائی که عشق او بالاست
۵
می جام بقا اگر نوشی
خانهٔ میفروش دار بقاست
۶
دُرد درش مدام می نوشم
چه کنم دُرد درد صاف دواست
۷
نعمت الله برای سرمستان
مجلس عاشقانه ای آراست
تصاویر و صوت

نظرات