شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۹۸

۱

دیده تا نور جمالش دیده است

در نظر ما را چه نور دیده است

۲

چشم ما روشن به نور روی اوست

خوش بود چشمی که نورش دیده است

۳

دل هوا دارد که پیوندد به او

گوئیا از جان خود ببریده است

۴

تا خبر یابد از آن جان عزیز

از همه یاران خبر پرسیده است

۵

عشق مست است و حریف جان ماست

عقل مخمور و ما ز ما رنجیده است

۶

عاشق یک روی می دانی که کیست

آنکه در او غیر او پیچیده است

۷

نعمة الله نیک داند عاشقی

مدتی شد تا همین ورزیده است

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۷۹
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات