
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۰۲
۱
خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست
۲
غیری به تو گر روی نماید مگذارش
کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست
۳
گویند که امواج حبابست درین بحر
آبست که در دیدهٔ ما عین حجابست
۴
هر ذره که بینی به تو خورشید نماید
مهر است به چشم من و تو ماه نقابست
۵
این گفتهٔ مستانهٔ ما از سر ذوقست
بنویس که مجموعهٔ مجموع کتابست
۶
بی تو گل توحید که خوشبو شوی از وی
هر چند گلابست ببو نام گلابست
۷
سید طلب و رو به خرابات مغان آر
می رو به سلامت که ره خیر و صوابست
تصاویر و صوت

نظرات