شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۰۸

۱

بشنو معانئی که بیان ولایتست

دارم نشانئی که نشان ولایتست

۲

آب حیات ماست به هر سو که می رود

سرچشمه اش ز بهرهٔ خوان ولایتست

۳

ملک جهان چو باغ بهاری است تازه شد

حکمی به ما رسید که آن ولایتست

۴

ایام غم گذشت دگر شاد و خرمیم

آمد امام وقت زمان ولایتست

۵

بشنو به ذوق گفتهٔ مستانه گوش کن

کین قول عاشقان و زبان ولایتست

۶

گنجینهٔ ولایت والی دل ولیست

جانم فدای اوست که جان ولایتست

۷

از خوان نعمت الله ما نعمتی بخور

خوش نعمتی بود که ز خوان ولایتست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات