شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۱۶

۱

دل ما در هوای الوند است

در سر زلف یار دربند است

۲

خواجه تبریزی است و در قره باع

شاه سروان امیر در بند است

۳

یار بلخی ما ز تربت رفت

در کش خواجهٔ سمرقند است

۴

سخن از روم و شام چون گوید

آن خجندی که ساکن جَند است

۵

ترک سرمست و هندوی شیرین

آن یکی چون گل است و این قند است

۶

گرچه آدم به جسم بود پدر

نزد خاتم به روح فرزند است

۷

سید بزم عشق دانی کیست

آنکه او بندهٔ خداوند است

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۸۲
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات