شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۱۷

۱

دامن دلبر اگر آری به دست

نیک باشد ور نیاری آن به دست

۲

ما خراباتی و رند و عاشقیم

چشم مستش توبهٔ ما را شکست

۳

چشم ما بسته خیالش در نظر

نور دیده خوش به جا دارد نشست

۴

شاهبازی رفته بود از دست ما

باز آمد شاهباز ما به دست

۵

حق پرست کاملی دانی که کیست

آنکه او از خودپرستی باز رَست

۶

عاقلان در نیست و هست افتاده اند

عشقبازان فارغند از نیست و هست

۷

در خرابات مغان دیگر مجو

همچو سید نعمت الله رند و مست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات