
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۲۲
۱
منم آن رند عاشق سرمست
که می عشق می خورم پیوست
۲
در خرابات عشق مست و خراب
دست در دست شاهد سرمست
۳
در دلم عشق و در سرم سود است
در نظر یار و جام می بر دست
۴
ساقی مست و رند لایعقل
به یکی جرعه عقل ما برده است
۵
عاشقانه حریف خمّاریم
فارغ از نیست ایمنیم از هست
۶
از سر هر دو کون خوش برخاست
هر که یک لحظه نزد ما بنشست
۷
میر مستان مجلس عشقیم
سید عاشقان باده پرست
تصاویر و صوت

نظرات