
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۲۵
۱
هر که باشد همچو سید حق پرست
حق توان گفتن چو از باطل برست
۲
آن یکی در هر یکی خوش می نگر
در دو عالم آن یکی را می پرست
۳
آفتاب و ماه می بینیم ما
گرچه ما را در نظر نور خوراست
۴
جز وجود او وجودی هست نیست
غیر او نبود وجود هرچه هست
۵
دست او باید بگیرد دامنش
خوش بود گر دامنش آید به دست
۶
هرچه فعل او بود نیکو بود
نیک نبود نیک اگر گوئی بد است
۷
تا توانی گرد مخموران مگرد
هر که گردد حاصلش درد سر است
۸
عین ما بیند به عین ما چو ما
آنکه با ما خوش در این دریا نشست
۹
نعمت الله رند سرمست خوش است
کی کند رندی چنین انکار مست
تصاویر و صوت

نظرات