شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۲۶

۱

سریر سلطنت عشق بر سر دار است

از آن سبب سر این دار جای سردار است

۲

به جان جملهٔ رندان مست کاین دل ما

مدام در هوس دست بوس خمار است

۳

بیا که سینهٔ ما مخزنیست پر اسرار

اگر چنانکه تو را ذوق علم و اسرار است

۴

سخن مگوی ز دستار و بگذر از سر آن

هزار سر به یکی جو چه جای دستار است

۵

برفت مرغ دل ما نیامدش خبری

مگر به دام سر زلف او گرفتار است

۶

به نور دیدهٔ او دیده چشم ما روشن

ببین به نور جمالش که نور آن یار است

۷

حباب اگر چه صداست از هزار جمله یکی

به عین ما نظری کن ببین که انهار است

۸

مکن به چشم حقارت نظر به مخلوقی

که جمله فعل حکیم است و نیک در کار است

۹

چو عارفان برو و شکر نعمة الله گو

مباش منکر سید چه جای انکار است

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۰۷
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات