
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۲۹
۱
نور او در جمله اشیاء ظاهر است
ظاهرش بنگر که بر ما ظاهر است
۲
روشنست آئینهٔ عالم تمام
در همه اسما مسما ظاهر است
۳
نور روی اوست ما را در نظر
نور آن منظور زیبا ظاهر است
۴
باطنت از چشم نابینا ولی
ظاهرا بر چشم بینا ظاهر است
۵
در خیال دی و فردا مانده ای
از همه فرد آنکه فردا ظاهر است
۶
ما ز دریائیم و دریا عین ما
عین ما در عین دریا ظاهر است
۷
نعمة الله ظاهر و باطن بود
باطنش پنهان و پیدا ظاهر است
تصاویر و صوت

نظرات