
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۳۳
۱
گوهر دریای ما را آبروئی دیگر است
نوش کن جام می ما کز سبوئی دیگر است
۲
گفتهٔ مستانه ما ملک عالم را گرفت
گوش کن بشنو خوشی کاین گفتگوئی دیگر است
۳
دیگران فردوس می خواهند و ما دیدار یار
همت عالی ما را جستجوئی دیگر است
۴
خرقهٔ خود را به جام می نمازی کرده ایم
نزد رندان این طهارت شست و شوئی دیگر است
۵
رنگ عشق و بوی معشوقست رنگ و بوی ما
در میان عاشقان این رنگ و بوئی دیگر است
۶
ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ایم
لاجرم ما را درین در آبروئی دیگر است
۷
سید از دنیا برفت و نعمة الله را گذاشت
گرچه آن می کهنه است اینجا سبوئی دیگراست
تصاویر و صوت

نظرات