شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۳۹

۱

نور رویش آفتابی دیگر است

سایهٔ او ماهتابی دیگر است

۲

زلف او درتاب رفت از دست دل

تاب او را پیچ و تابی دیگر است

۳

گفتمش جان و دل جانان توئی

گفت آری این جوابی دیگر است

۴

نقش می بندم خیالش را به خواب

خوش بود این خواب خوابی دیگر است

۵

جرعهٔ جام شراب ما بنوش

تا بدانی کاین شرابی دیگر است

۶

ای که می گوئی حجاب من نماند

این نماندن هم حجابی دیگر است

۷

جام پر آبست نزد ما حباب

جام ما آب و حبابی دیگر است

۸

سید ما تا غلام عشق اوست

در جهان عالیجنابی دیگر است

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات