
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۴۴
۱
ساقی سرمست ما یاری خوش است
خوش حریفانیم و خماری خوش است
۲
گر دوصد جان را به یک جرعه خرند
زود بفروشش که بازاری خوش است
۳
عشقبازی کار بیکاران بود
کار ما می کن که این کاری خوشست
۴
بر سر دار فنا بنشسته ایم
خوش سر داری و سرداری خوشست
۵
بلبل مستیم در گلزار عشق
بزم عشاق است و گلزاری خوشست
۶
پر بود تکرار در گفتار ما
تو خوشی بشنو که تکراری خوشست
۷
نعمت الله مست و جام می به دست
باده نوشی با چنین یاری خوشست
تصاویر و صوت

نظرات