شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۴۶

۱

سرم سرگشتهٔ سودای عشق است

دلم آشفتهٔ غوغای عشق است

۲

بدان دیده که بتوان دید او را

دو چشم روشن بینای عشقست

۳

حقیقت سرمهٔ چشم خردمند

غبار گرد خاک پای عشقست

۴

ز عبرت غیر او از دل به در کن

که غیر دل دگر نه جای عشقست

۵

به شمع عشق جان و دل بسوزان

چو پروانه گرت پروای عشق است

۶

مگو از دی و از فردا و فردا

که امروز وعدهٔ فردای عشق است

۷

تن تنها در آ سید به خلوت

که در خلوت تن تنهای عشقست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۵۱
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات