
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۵۰
۱
نور روی او به او دیدن خوش است
گرد او چون دیده گردیدن خوش است
۲
حال عشق از عقل می پرسی مپرس
ذوق عشق از عشق پرسیدن خوش است
۳
کار بی کاریست کار عاشقی
این چنین خوش کار ورزیدن خوش است
۴
گفتهٔ مستانهٔ ما خوش بود
رو تو خوش بشنو که بشنیدن خوش است
۵
بگذر از نقش خیال غیر او
روی دل از غیر پیچیدن خوش است
۶
نزد ما سرکه فروشی هیچ نیست
می به رند مست بخشیدن خوش است
۷
خوش بود آئینهٔ گیتی نما
نعمة الله را در آن دیدن خوشست
تصاویر و صوت

نظرات
طاهری