
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۶۰
۱
بی نوائی نوای درویش است
دُرد دردش دوای درویش است
۲
چشم درویش هر چه می نگرد
جام گیتی نمای درویش است
۳
نیست بیگانه از خدا به خدا
هرکه او آشنای درویش است
۴
هرکه داند دوای درویشان
سر او خاک پای درویش است
۵
گرچه درویش را گدا گویند
خدمت شه گدای درویش است
۶
آن طریقی که نیست پایانش
راه بی منتهای درویش است
۷
نعمت الله با چنین همت
روز و شب در هوای درویش است
نظرات
شهرام همائی بروجنی
شهرام همائی بروجنی