
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۶۲
۱
دل سرمست ما ز جان بگذشت
آن معانی ازین بیان بگذشت
۲
در خرابات عشق می گردید
لامکان یافت از مکان بگذشت
۳
دنیی و آخرت به هم بر زد
جان چه باشد که از جهان بگذشت
۴
از وجود و عدم سخن نکند
هرکه از نام و از نشان بگذشت
۵
میل جنت دگر نخواهد کرد
دل که بر کوی عاشقان بگذشت
۶
نور رویش به چشم ما بنمود
دیده از بحر بیکران بگذشت
۷
سید ما گذشت از عالم
بنده با حضرتش روان بگذشت
تصاویر و صوت

نظرات