
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۶۸
۱
عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
۲
عالم از نور او منور شد
هرچه آید به چشم ما نور است
۳
آینه روشن است و می بینم
در نظر ناظر است و منظور است
۴
رند مستی که ذوق ما دارد
خوشتر از زاهدی که مخمور است
۵
احولی گر یکی دو می بیند
هیچ منعش مکن که معذور است
۶
آفتاب است بر همه تابان
تو گمان می بری که مستور است
۷
جام گیتی نما سید ماست
در همه کاینات مشهور است
تصاویر و صوت

نظرات