
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۷۲
۱
عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
۲
شادمانی جاودان دارد
به غم عشق هر که مسرور است
۳
دل ما جان خود به جانان داد
ز آن حیاتی که یافت مغرور است
۴
جام گیتی نما چو می بینیم
در نظر ناظر است و منظور است
۵
نور چشم است اگر نظر داری
آفتابی به ماه مستور است
۶
زاهد ار ذوق ما نمی داند
عیب زاهد مکن که معذور است
۷
نعمت الله رند سرمست است
در خرابات نیک مشهور است
تصاویر و صوت

نظرات