
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۷۷
۱
شهر دل در ولایت عشق است
ملک و جان در حمایت عشق است
۲
دیده بینا به نور معرفت است
این عیان از عنایت عشق است
۳
آنچه عقلم نهایتش می گفت
دیده ام آن بدایت عشق است
۴
لیس فی الدار غیره دیار
این حدیث از روایت عشق است
۵
هرچه گوئی ز عشق گو که مرا
سخن خوش حکایت عشق است
۶
نالهٔ زار بلبلان شب و روز
در گلستان سرایت عشق است
۷
نعمت الله را چنین حیران
گرد حسن کفایت عشق است
تصاویر و صوت

نظرات